رمانی معمایی کاراگاهی عاشقانه

کت چرمی قهوهای رنگش را روی صندلی کافه گذاشت و نشست بوی قهوه دیوانه اش میکرد جرعه ای از قهوهی تلخش را چشید و به پوشهی سبز رنگ روی میز خیره شد پروندهی ق.ت.ل هزاران نفر به دست یک نفر با نام A هیچکس نه او را شناسايي و نه اسم او را نمیدانست ناگهان پیشخدمت جلو آمد 《 میتونید جز مشتری های ما باشید فقط کافیه اسم و فامیلتون رو بگید 》به پرونده خیره شد 《 اسم من کاترینه کاترین اندرسون 》سپس کیف پولش رو درآورد 《 چقدر حساب کنم ؟》 پیشخدمت لبخندی زد 《 قبلا حساب شده 》 ....

یک ساعت قبل : قطره های خون روی دستش نقش بسته بودند پوزخندی زد و به ج.ن.ا.ز.ه خیره شد با دست های خونین روی دیوار حرف A را نقاشی کرد سپس چند قدم عقب آمد به شاهکارش خیره شد از دور صدای کف زدن آمد 《 آفرین من ...》 مانع حرفش شد 《 خفه شو جَک 》 پسرک دست از کف زدن برداشت 《 آه تو خیلی زد حالی اومدم بهت بگم یه کاراگاه دیگه دنبالته ظاهرن یه دختره ۱۸ ساله ست به نام کاترین اندرسون سه ماهه دنبالته میخوای بک...》 دستکش های سیاهش را پوشید و لب زد 《 خودم میرم سر وقتش حوصله ام سر رفته دلم بازی میخواد 》 و یه لگد به طرف مقابل میزنه 《 آخخخ چته ؟ جناب آدرین اِدموند ؟ ( با تمسخر ) 》 《 آه ولم کن جک میخوام با کاراگاهم بازی کنم 》...
زمان حال : پیشخدمت کاغذی رو به روی کاراگاه گرفت 《 اون بهم گفت اینو بهتون بدم روز خوبی داشته باشید 》 دخترک بی مقدمه از کافه بیرون زد جوری که کت چرمی اش را توی کافه جا گذاشت قطره باران گونهی دختر را قلقلک داد داشت باران میآمد دخترک به آسمان چشم دوخته کی میتونست حساب کرده باشه ؟ به یاد کاغذی که پیشخدمت داده بود افتاد آن را جیبش در آورد و به متن خیره شد " سلام خانم کوچولوی من حالت چطوره امیداورم خوب باشی چون قراره بازی کنیم دوست دار تو A "
عرق سردی بر پیشانی دخترک نقش بست مجرمی که سه ماه است در پی او بود زودتر کاراگاه پرونده اش را پیدا کرده بود این به معنی آن بود که دیگر برای فرار دیر شده ....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییییییییییی بود ادامه بده🙂😃✅
مرسیی😘
ای بابا بازم که فن فیک؟؟؟
نه عزیزم فن فیک نیست جز آدرین اسم پسری توی ذهنم نداشتم
ای بابا اشتباه فهمیدم ببخشید 💔